ماه و ستاره ای درخشان باهم دوست بودند روزی ماه به ستاره گفت:من دیگر نمی خواهم با تو دوست باشم من کسیو میخواهم که عین خودم باشه خاکی و بدون هیچ قدرتی
اما تو قدرتمندی،از روزی میترسم که تو بخواهی من را تنها بگذاری..
ستاره ماه را خیلی دوست داشت ولی بغض خود رو فرو برد و گفت:باشه هر جور تو بخواهی.
ستاره رفت کنار خورشید ماهم کنار زمین
سالها ازون اتفاق میگذره و ستاره قنطورس نزدیک ترین ستاره ب منظومه شمسی است و اما ماه..
هنگامی ک زمین بر رویش سایه می اندازد دلش میگیرد و نهنگام صحبت با زمین نور را از زمین گرفته و باعث عصبانی شدنش میشود
دوستتو درست انتخاب کن